دور از چشم اتفاق ها ، بی بهانه نگاهم کن . بی انتظار فصل رسیدن بگذار مدام از شاخه ی نگاهت میوه های نورسی را بچینم که پیشترها فقط در رویا دیده بودم. در ازدحام این همه حرف گاهی مرا به دو فنجان چای از چشمانت میهمان کن بدون قند فقط با لبخند. تمام بی وازه های ذهنت را با نگاهت برایم بگو و از نگاهم بخوان... بخوان تپش های قلبم را در نی نی چشمم در فاصله ی اخم ها و لبخندها . مردمک چشمهایت را به نگاهم بدوز و بگذار گفتنی ها را بگویم. به هرکجا که نگاه کردی کمی بیشتر ببین ... ببین که دنیا چقدر زیباتر می شود با ما . وقتی درنگ میکنی در چشمهایم. وقتی خیره می شوم در آن اتفاق بی تکرار . اصلا بیا به شرطی زندگی کنیم که عشق از آنچه در رفتار می بینیم به نگاه ما نزدیکتر باشد. به جای یادگاری نوشتن و عاشقانه حرف زدن بیا فقط نگاه کنیم تا رازمان تا ابد سر به مهر بماند!