یک سال دیگر...

یک سال دیگر هم گذشت...

برای خیلی ها سال خوبی بود....

خیلی ها هم فقط بد بختی دیدند...

خیلی ها امسال را موفق شدند...

خیلی ها هم شکست خوردند...

خیلی ها به ارزو هایشان رسیدند...

خیلی ها هم از انها دست کشیدند...

خیلی ها متولد شدند...

خیلی ها مردند...

این یک سال خیلی اتفاق ها افتاد...

اما مهم این است در میان این همه اتفاق خوب و بد احساس خوشبختی کنیم...

مهم این است از زندگی خسته نباشیم...

نبازیم و باز هم برای سال اینده تلاش کنیم...

چمدان بد بختی های پارسال را ببندیم و چمدان سال جدید را باز کنیم...

بارونی...

امیدوارم چمدون امسالتون پر از لحظه های خوب،خنده های از ته دل،و خوشی های بی دغدغه باشه....

سال نوتون هم مبارک...

E:M عزیزم...

رفیق جان یه سال دیگه هم گذشت...

این یعنی یه سال دیگه دوستی مون محکم تر شد...

این یعنی یه ساله که سیر ندیدمت...

یه سال که ازم دوری...

یه ساله که ازت دورم...

یه ساله که درسته ازم دوری ولی بازم برام سنگ تموم گذاشتی...

یه ساله که از هم دوریم ولی سنگ صبور هم بودیم...

رفیق جان درسته که یه سال کنارت نبودم ولی این یه سال واسم عزیز تر شدی...

رفیق جان دعای امسالم تویی...

من امسال فقط تو رو از خدا می خوام...

ببخش اگه تو این یه سال اذیتت کردم...

سال نوت هم مبارک عزیز دلم...

_دوستت دارت_

بارونی...

همیشه...

وقت هایی که میدانم خسته ای،وقت هایی که ارامشت را دوست داری،وقتی نمی توانی بدون این خوش خیالی ادامه بدهی،دروغ می گویم...

دروغ میگویم تا باری نباشم روی دوشت...

تا اصلا ولش کن مهم این است من فقط به خاطر خودت دروغ میگویم عزیز جانم...

بارونی...

روزت...

یه روزایی تو سال هستند که بوی بهشت میدن...

یه روزایی تو سال هستند که از یه هفته قبل برنامه ریزی می خوان...

یه روزایی تو سال هستند که لبخند رو لب فرشته میشینه...

تو هر سال یه روز هست که باید به همه فرشته ها خندید...

تو هر سال یه روز هست که باید فرشته ها رو کنارت بشونی و گردو غبار خستگی رو از رو شونه هاشون کنار بزنی...

تو هر سال فقط یه روزه که مال مادره...

فرشته زندگیم روزت مبارک...

بارونی...

کلیک کنید...

عجیب نیست...

وقتی خوبی هایت را ابراز کنی...

با چشمان قشنگت لبخند بزنی به رویش...

خب معلوم است که دلتنگت می شود...

خب معلوم است که نباشی زندگی اش مختل می شود...

خب معلوم است بی تو رنج می کشد...

خب معلوم است که جای خالی ات بد حس می شود...

خب معلوم است که حاضر است حتی جانش را برایت بدهد...

دیدی پس دلتنگ شدن خیلی هم عجیب نیست...

بارونی...

اسفند ماه...

اسفند
مثل آن کسی می ماند که زود و تند از کنارت رد می شود و تو به اندازه ی خیره ماندن چندثانیه ای به چشمانش مجالی نداری از تو عبور می کند و تمام درها را می بندد، تا دری دگر باز شود و روشنی کوچه های بی چراغ باشد. به اندازه فاصله گذر غروب تا شب همانقدر کوتاه شاید هم دوست داشتنی. اسفند همانند جرقه حادثه ای می ماند میان دوره ای بی رکود تا یادت بیاندازد تا پایان راه چیزی نمانده است، سردی سانحه را باید رها کرد تا گرمی شروع دوباره را چشید.
شاید هم اسفند مثل آن معلمی می ماند که به شاگردانش اخطار می دهد برای هیچ اشتباهی دیر نیست، گاهی باید از اول سطر و بی هیچ عذر و بهانه ای دوباره نوشت.

اسفند" ماه
پیاده روهای شهر پر میشود از دستفروشانی که
کیفیت جنسشان مهم نیست،
جنس دلشان مهم است...
پیر و جوان
زن و مرد
از تجریش تا چهار راه ولیعصر...
آدمهایی که نگاه مردم برایشان مهم نیست،
حال خوبشان مهم است
و با زبان بی زبانی به ما میفهمانند
که گاهی در اوج ثروت، چقدر فقیریم...
خرید حتی اگر نمیکنید
لبخندی پر از مهر تحویلشان دهید،
تا بدانند این شهر اگر هنوز نفس میکشد
بخاطر وجود آنهاست.

امید وارم این اسفندتون رویایی بشه....

رفاقت...

معجزه ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود
و در میان دل اقامت دارد
شما نمی دانید که چگونه بوجود می آید و چگونه آغاز می شود
اما شادمانی که برایتان به ارمغان می آورد همیشه موهبتی خاص می بخشد
و شما متوجه می شوید که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است!