رفتی و به این فکر نکردی شاید اینجا درست همین جایی که من ایستاده ام کسی دلتنگت شود....
رفتی و من ماندم و یاد خاطرات با تو بودن...
یاد روز هایی که در کنار هم بی خیال تمام دنیا بودیم...
یاد روز هایی که بدون غصه دلتنگی می خندیدیم....
عزیز جانم نمی خواهی بیایی؟؟؟
...
یا اصلا امدنت هیچ از همان جا که هستی نگاهی بیانداز...
نگاهم کن حتی شده از دور حالم را ببین...
نگاهم کن شاید دلت سوخت برگشتی...
قسم به تمام لحظه های با هم بودنمان من سخت دلتنگتم...
بارونی....

مطمئنن شما هم یکی از این ادم های خوب تو زندگیتون دارین..

ما دختر ها افسانه ایم...
موهای بافته شده مان...
داستان پیچ در پیچ رستم و سهراب است...
لبخند سرخمان...
تهمینه زیبای رستم است...
و این سخت بودنمان...
گردآفرید درونمان است...
ما دختر ها یک افسانه واقعی هستیم...
آری...
همه شاهنامه وصف ماست...
فردوسی حتماً عاشق دختر بوده...
وگرنه شاهنامه اصلاً سروده نمی شد...
بارونی.....

تقدیم به همه دخترای سرزمینم....
هیچ کس از روی بیکاری چیزی نمی نویسد...
حتما چیزی در دلش هست...
حتما مخاطبی دارد نوشته اش وگرنه اصلا نمی نویسد...
همه نوشته ها مخاطبی دارد ، حتی ان نوشته هایی که زیرشان با خط متفاوتی نوشته می شود نوشته بی مخاطب است...
مخاطب همه ی نوشته ها هم حتما خاص است وگرنه ادم برای انسان های عادی چیزی نمی نویسد...
من هم از روی بیکاری نمی نویسم همه نوشته هایم مخاطب خاصی دارد...
مخاطب همه انها یکی نیست ولی همه انها خاص هستند...
بارونی...

عاشقانه ترین شعر دنیا هم کم است....
برای بعضی از نازنین ها،
ناز ترین موسیقی دنیا هم کم لطفی است...
برای بعضی از عاشق ها،
زیبا ترین داستان عاشقانه کم گویی است....
برای بعضی از دوست داشتنی ها،
دوست داشتن حتی اندازه دنیا هم کم است...
تنها مرد نازنین عاشق زندگیم دوستت دارم....
روزت مبارک بهترین بابای دنیا....
بارونی...

روز همه پدرای زحمت کش سرزمینم مبارک....
داداشی جونم امروز،روز مرد و تو هم یکی از مرد ترین های زندگیمی...
روزت مبارک عزیزدل ابجی....

آیینه ها دروغ میگویند عزیز جانم...
تو هنوز هم زیبایی ،به زیبایی سال های پیش...
تو هنوز هم مهربانی، به مهربانی سال های پیش...
چشمان تو هنوز هم عاشق است، به اندازه سال های پیش...
در آیینه نگاه نکن انها دروغ می گویند...
آیینه ها سواد خواندن چشمان عاشقت را ندارند...
آینه ها نمی توانند مهربانی را از نگاهت بخوانند...
درک زیبایی ات برایشان دشوار است...
اصلا آیینه های حسود را بگذار کنار....
بیا چشمان من را آیینه نگاهت کن...
قول می دهم زیباییت را رسوا کنند برایت...
خودم از چشمان عاشقت میگوییم، برایت...
مهربانی ات را به رخ تمام آیینه های جهان میکشم...
تو فقط آینه های حسود را کنار بگذار...
بگذار آن دروغگوها سواد یاد بگیرند...
من خودم برایت آیینه می شوم،آری خودم...
بارونی...