شايد از قطب هم سردتر...
مردماني كه دلشان سخت سرد و بي بخار شده است...
چشماني كه محبت را به شهوت فروخته اند...
و دستاني كه اگر هم دستگيري كنند بي دليل نميكنند...
شايد اين روزها همه با خود اين جملات را زمزمه ميكنيم.
اما
يك چيز مي ماند:
من ميدانم كه به اندازه ي اين سرما ، آنطرفتر آتش محبتي شعله ور است
ميدانم كه به ازاي هر جنگي ، صلحي برپاست
ميدانم خدايي آن بالا نشسته كه نگهباناني بر زمين گماشته تا تو را دست گيري كنند، وسيله هايي كه لحظه به لحظه زندگي به تو ميدهند...
آرام باش!